برکه در نوازش دستان نقره ای مهتاب به خواب رفته بود که قایق خاطرات را برداشته و لغزیدم در دل شب..چشمان قلم ،خیس....بومنقاشی خیس..خاطره ها همچون پیله ای تنگ ،پروانه ی دلم را گرفته در حبس ...برکه را خواب با خود می برد و از چشمانم ،مرغ خواب هجرت کرده....تنهایی ،دستانم را می فشرد
رضا۶/۲۲
رقص زمین...برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 37