قایقی گشته ام در این اقیانوس بی انتها در آغوش تصویر خود در آب
رضا۶/۱۲
برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 81
برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 52
برکه در نوازش دستان نقره ای مهتاب به خواب رفته بود که قایق خاطرات را برداشته و لغزیدم در دل شب..چشمان قلم ،خیس....بومنقاشی خیس..خاطره ها همچون پیله ای تنگ ،پروانه ی دلم را گرفته در حبس ...برکه را خواب با خود می برد و از چشمانم ،مرغ خواب هجرت کرده....تنهایی ،دستانم را می فشرد
رضا۶/۲۲
رقص زمین...برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 36
برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 37
چنان شکننده شده ام که به صدای لب گشودن غنچه ای در دل شب ....یا رویا دیدن پرنده ای در آشیانه ی کنج پنجره ی خواب اطاقم حتی..میشکنم...می شکند دلم را حتی پرسه زدن خیالی در سکوت کوچه ها ...رقص پرده با نسیمی لطیف....رویش چشمه هم ..میشکند خواب را در چشمان دوخته گشته ام به انتظاری مبهم ....معجزه ی باران شاید از دلتنگی ابر ببارد و ببرد با دستان خود از دلم این فاصله ی با من ...زندگی را جان کندن
رضا۶/۱۲
رقص زمین...برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 41
آدمی تولد میابد با لوح سپید و قلمی در دست...عده ای ،نقاشی میکنند تصورات خود را....عاشق تصورات خود می شوند از جدایی از تصورات خود ،اشک می ریزند و روزی در افسوس لمس نکردن تصورات خود از دنیا می روند...عده ای جهان خود را از رویش دانه های رویا ،آکنده میسازند و در رقص با رویش ان ..تمام زندگی را رنگ خدا میزتند
رقص زمین...برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 37
برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 43