تسلیم و دوستی

ساخت وبلاگ

وسعت آفرینش به هر سوی گسترده گشته و من همچون قاصدکی میرقصم با موسیقی باد و در چرخشم با گردش هستی، به مرکز چشمه ی نور.برگها ی روییده در شاخه های درخت زندگی در نواختن نت های حیات به ارتعاش  از مهربانی در گردشند. من سرمست ذکر کلمه هایی که میرساند عطش جام دل مرا پای قطره های نور روییده در اقیانوس کتاب عشق ؛در بی من بودن و با خویشتن، رقصیدن. موجودات همچون  جنگلی روییده در یک دشت، با زلال آب و نوازش خورشید ،نور را به سایه و هوای مهربانی را به میوه ها و شکوفه ها تبدیل میسازند

درخت و رود و خورشید و باران همه در رقص اشتیاقند با تسلیم.تسلیم یعنی، انتخاب آگاهانه و شکستن قفس های علم و باور و تقلید .تسلیم یعنی آگاهانه به بی آگاهی خود رسیدن و در سفر به واحد مشترک جاودانگی در حیرت ،به اتصال جاودانه ی خویش در حقیقت حق گشتن.تسلیم یعنی هر چه هست حقیقت است و من همچون خورشیدی که میدرخشد ، بارانی که میبارد .مجرایی که رود را میرساند پای جنگل.دست از تقلا و زجر دادن خودکه برمیدارم.علم و دانشم محو میشود و در میابم همچون قایقی ،شناور بر امواج دانایی و حکمت در رقص پرنده ها، پروازم و با نوازش دریا ،موسیقی امواج.تسلیم که میشویم نت های رحمانیت میبرد ما را تا اصل وجود،آنجا که تفاوتها به وحدانیت و چند تایی به یکتایی رسیده است.راه تسلیم از نیکوکاری میگذرد.

نیکوکاری یعنی ،خود را مرکز آفرینش قرار ندادن ،خود را معیار و سنجه برای ارزیابی دیگران قرار ندادن،قضاوت نکردن ،خود را جای خدا فرض نکردن،حتی خود را جای دیگران تصور نکردن و از نگاه دیگران خود را تحلیل نکردن.نیکوکاری یعنی بخشیدن بدون چشم داشت،کمک بدون پاداش .نیکوکاری همانا ماندگاری بذریست که در دشت جاودانگی موجودیت خویش میکاری و این کاشته تا ابدیت، همه مظهر توست.اندیشه ها،تفکرات،گفتارها ،باورها ،رفتارها .نیکوکاری یعنی جرعه جرعه اقشاندن قطره های نور در شب دلتنگی هستی .نیکوکاری یعنی تمام موجودات را چون خود عزیز بداری و با همه چنان رفتار کنی که با عشق و عزیزترینت انجام میدهی بدون اینکه این رفتارها وابسته به رفتار و عکس العمل دیگران باشد.

نیکو کار که باشی همواره زلالی همچون رقص رودی در نوازش مهتاب ،دریایی که آسمان، در آن خویش را به تماشا ایستاده است.نیکو کار که باشی به وجود حقیقی خویش متصل گشته ای به آن دریچه ای که میرساند رود موجودیت را به برکت سفره های گسترده از دانایی در پنهانی اعماق راز.نیکوکار که باشی ،حباب های جهل در عبور تو تا ساحل موجودیت،میشکنند و به نیستی میرسند.نور که باشی ،در مسیر تو هیچ چیزی تاریک نیست و تو را به جهل راهی نیست.آنکه در تاریکی نشسته با خورشید دشمن است و دشمن خورشید از شعله های آتش عشق که از هیمه های جان میروید گریزان است .نسبیت ها که باشد ،در نور هیچ سیاهی و ظلمتی نیست .نیکوکار که باشی همواره به بدکاری و تنفر کاشتن و دشمنی راهی نمیابی.نیکویی که معنای تو باشد در هم آمیخته ای با رحمانیتی که بر خویشتنش واجب نمود و خلقت را خالق گشت.و تو را به نیستی راهی نیست.

رضا 11/23

 

+ نوشته شده توسط رضا در دوشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۶ و ساعت 23:20 |
رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 1:25