رقص قو

ساخت وبلاگ

قوی سپیدی در دریاچه آواز میخواند و رقص بالهایش قطره های باران را به خیالم میافشاند...او نشسته و نگاهش محو بالهای سپید قو و لغزش قطره های که میچکید بر لطافت گیسوانش .در چشمانش ،مسیر سبزی از عاشقی جاری بود..مثل رد رویش سبزی دشت، که میبرد نگاه را تا رودخانه ای زلال که از اعماق جنگلی انبوه، جان میگیرد...ساز در دستانم میرقصید و من در لرزش تارهای لرزان ساز کهنه ،ترانه عشقی را میسرودم که در کهنگی خود ،به طراوت شرابی قدیمی است که مستی اش بر جان ،مینشیند..رد عبور پاروهای قایقی بر دریاچه همچون نقش ابرها بر آسمان به خلق اشکال مختلف بود ...اشک در چشمانش لغزید ..ساز را به ترانه ی باران سپردم و با او خواندم...از خیالی که همچون مه ای غلیظ میبرد چشمان ما را ،به ابهام نگاهی که در آن زندگی جاری است...من از کوهستان خلوت تا دریاچه ای آرام را ،به نت های موسیقی رودی آرام، رقصیدم....دریاچه زیبا شد..منظره ها جان گرفت...مکانها چه ارام در نگاه شیرین تو ،زیبا میشود..جهان در نگاه تو شوری جاودان است که انرا نهایتی نیست مثل همین رفتن و رفتن تا اعماق رویایی که از چشمان تو تا نگاهم را میبرد به ورای مرز لحظه ها...قوی سپید بال گشود..چشمانت را قطره های اشک به میعادگاه طلوع احساسی لطیف برد..قایق دل من در مسیر نگاه تو...نجوا کنان میخواند...دوستت دارم..دوستت دارم

رضا5/11

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 108 تاريخ : شنبه 12 مرداد 1398 ساعت: 13:29