یکباره

ساخت وبلاگ

دلتنگی ..به یکباره, میاید...چشم ها را میبندد..پای نفسهای بغل بغل ابر تیره و خاکستری نقاشی میکند و کلمه ها را در اعماق دل به سکون میرساند...ادمی هست اما خیالش نیست...گوشهای سالم و نمیشنود اما...چشمان سالم و نمیبیند اما.لبان در حرکت و اوایی نیست اما...گویی جوهره ی ادمی در بالعای پرنده ی خیالی است که بال گشوده و تنها تصویری است که جا مانده در هیبت ادمی...دلتنگی های نرم و لطیفی که همچون اآغوش مه ..از اسمان میاید به زمین و دل را میبرد به هوای اسمان نگاهی که در ان رقص پرواز ..جاودانگی است...تلاش میکنی این رود خروشان را کنترل کنی ..اما ..به یکباره, سد فراموشی میشکند و میبرد طغیان این رود ..قایق دل را..تا خاطره ی زیبایی که همچون دریا ..رو به اسمان ابی ای که..ابی تر از ابی است....دلتنگی میبرد مرا تا عطر کاجهای روییده در کوه بلند ..پای صخره هایی که از لا به لای دل سختش...چشمه های مهر جاری است..پتی سکوتی که نگاهم را گره میزند به چشمانی که در ان گلدسته ها هم اذان میخواندن...یکباره, میاید و..طغیان سیلابش قایق دل را میشکند در اشوب امواج گیسوانی که ارامش را ..پای دلتنگی میکند جاری....بی بهانه میاید و بهانه های اش ...همه دنیایی است ...دنیا...و این سجاده که میرساند ..دل را به حرم اغوش خورشید

رضا9/9

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 92 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت: 22:25