کاش

ساخت وبلاگ

چگونه در کلمه ها بگنجانم ..حجم این دلتنگی را...در اغوش کشیدن هوا در هوای خیالی....چشم گشودن به نگاهی که پنجره را نمیگشاید...رفتن تا عمق سکوت با اشوب امواجی که در دل بیداد میکند...چگونه با تو بگویم از دلی که تنگ است و هوای بارانی میبردخیالش را و تنها حسرتی میماند در مرز بلاتکلیفی ..نمیتوان احساس را در جمله ها جا داد..نمیتوان انچه که درک میشود را منتقل کرد...چگونه با تو بگویم از تویی که نبودنت ..کوچه باغهای خیس بارانی را تهی میسازد از نت های ساز حیات...من مانده ام خیس خیس این باران و دلم لا به لای تارهای گیسوانت همچون دانه های تسبیح در ریسمانی به ذکر در حرکت است..من مانده ام در زمینی که به چرخش میبرد حواسم را که نمیدانم بالا و پایین کدام است .دل تنگم ..و دلتنگی مرا هیچ رهایی نیست که از من جدا نیست..انگه منم...رقص باران ..نکای بی صدای دلی که خفته در خواب چشمانت..رویایی که گاه و بیگاه میاید و مرا در خواب میرساند به اوج ..ودستانی گه هنوز لمس سرانگشتانی..میکشاندش به نوشتن ..دل..کنار کدام پنجره میتوان تا دریچه ی نگاهت..بال گشود..دلتنگم و تمام دل من...مانده گویی در اشوب شهر شب گیسوانی که صبح اش..مستی لبان توست

رضا9/12

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:22