هویت

ساخت وبلاگ

شاخه ها با باد در رقص میشوند ،گیسوان درختان روییده در سکوت کوهستان، آشوب میشوند و من در نوازش های خورشید در دل کوه ،مست اندیشه هایی که میجوشد از ناخودآگاه و میبرد مرا به آگاهی تازه ای از زلال معرفت .درمیابم انسان در جاودانگی روییده همچون درختی در لایه های متعدد ،شبیه محور عمودی که از لابه های متعدد عبور میکند و در تمامی لایه ها حضور دارد .ارتعاشات گوناگون و شکلهای ظهور متعدد و متفاوت. در این تصویر پردازی از انسان ،محور افقی وسعت حضور ما در هر یک از عوالم است.آگاهی ما  در هر عالمی باشد ،خود را در آن طیف میابیم ؛کافی ست به آن طیف از وجود خود توجه کنیم،مقدار توجه نشاندهنده ی وسعت فهم و ادراک و آگاهی ما از آن عالم است..

انسان ارتعاشی  در بین دو حداکثر و حداقل است ،از عالم ماده که دارای کمترین ارتعاش است تا نفس الهی که ارتعاشی در حد آستانه ی بالا دارد .توجه هر کسی به ارتعاش هر عالم ،علم و آگاهی آن شخص را در آن عالم قرار میدهد.و با قرار گرفتن آگاهی در آن عالم،شخص علم و فهم اش نسبت به آن عالم افزون میگردد.و گاه تصور میکند که تمام جهان خلاصه شده در آن طیف خاص و محدود.اگر آگاهی ما در حد جسم باشد،همواره در آن ارتعاش، بودن خویش را درک میکنیم و بالطبع منکر عوالم دیگر میشویم.اگر آگاهی ما در حد طبیعت و قوای آن باشد همه چیز را از دریچه ی قوانین طبیعی و فهم آن معادلات میبینیم و اگر تمام آگاهی ما در ارتعاش الهی باشد همه چیز را از دریچه معنا و معنویت مینگریم.

همه ی طیف ها و ارتعاشات ،کوچه های حضور خداوند است ،خدایی که عوالم ؛در او پای گرفته است و احدیت او، ستون خیمه ی افراشته شده از رحمانیت اوست .انسان در تمام طیف ها زندگی میکند و توجه و آگاهی اوست که بودنش را قابل فهم میسازد برای خودش.خویشتن شناسی درک این حضور همه جانبه است و نگاهی به خود حقیقی که در جاودانگی است و نفس حضرت حق بر ذرات عطش.انسان هیچگاه خداوند نمیشود زیرا که همواره در او، و از او و به اوست.یکتایی که تمام کهکشانها در او به رقص و چرخش است.هیچ ذره ای نمیتواند او شود که هر ذره ای در او به ذره شدن است.همه از اوست و او در ورای حتی اندیشه ی همه .ما در او به حیات هستیم ودر طلب او همواره به عاشقی که عشق، فاصله ی بین من است با کمالی که در احدیت معنا میابد.

در احدیت همه به هیچ میرسند و هیچ ،مقامی است که در آن عاشق و معشوق در هم آمیخته میشوند و عشق میماند،حرکتها به سکون میرسد و همچون اقیانوسی بی انتها در آرامش و قرار است و حرکت در درون اقیانوس معنا میابد .شب و روز در هم چنان میامیزند که نه شبی میماند نه آفتابی که تنها حال است و اکنون.نسبیت ها به مطلق بودن میرسد،معناها و ظرف های کلمه همه شکسته میشوند و در گرمای دانایی هیچ پنهان و آشکاری نمیماند که ذات را در کلمه و اسم و جمله و حروف و باور و اندیشه ای محدود نتوان کرد.به احدیت که میرسیم سکوت جاری ست و موسیقی سکوت حیات را ...

توجه است که آگاهی را میرساند به عالمی، که طلب و مراد ،طالب و مرید است .این طلب است که طالب را از ناپیدای مانده در عالمی به هویدایی و آشکاری میرساند.شاید انسان خیالی باشد گسترده از کرانه های ماده تا بیکرانه های معنا که آگاهی اش ،هویدا میسازد او را در عالمی که طلب نموده است.همه چیز در آگاهی و توجه است .توجه  مجنون، به راز مانده در شب گیسوانی که لیلا را از غبار عوالم به آشکاری رساند. برای شناختن خویشتن کافی است بشناسیم عالمی که به علم ما معلوم گشته است.این عالم میتواند به اندازه زندانی از جسم باشد یا وسعتی به اندازه مهربانی،موسیقی،نیایش،عشق

رضا 3/21 

+ نوشته شده توسط رضا در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۶ و ساعت 23:9 |
رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 238 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 11:23