انسان و حیات

ساخت وبلاگ

انسان در خداست و رو به خدا در سفر،مسافری که ماهیت وجودی او اندیشیدن است نه اندیشه ،تفکر نمودن است نه در فکر ماندن،پس اندیشدن است و اندیشیدن یعنی سفر کردن از اندیشه ای به اندیشه ی دیگر و این سفر یعنی هر نفس ،اندیشه ای نو و طرحی جدید را به عرصه ی ظهور رساندن،هر گاه جامی از ادراک به آفرینش را از معنا به ظهور رساندن.پس انسان مسافر تازگی و طراوت است از طراوتی به طراوت دیگر ،پس هیچ دو نفسی یکسان نیست و هیچ دو نگاهی در اسارت تکرار نیست مگر ،صاحب نظر در حلقه ی تکرار و عادت به سکون باشد که سکون برای مسافر یعنی مرگ و نیستی.مقصد در این سفر از منزلی بهمنزل دیگر که منزل را نطرگاه اندیشیدن تو خلق میکند و چون به آن منزل مقیم شوی ،نظرگاهی دیگر نمایان شود و باز سفری دیگر.همواره مسافریم در وجود و رو به وجود ،پس از نیستی نیستیم که در نیستی فرو رویم ،در حیاتیم و به هر نگاه مجذوب رخساری و به هر نگاه دیگر در خم گیسویی به حیرت و شیدایی.

عشق یعنی سفر کردن به معشوقی که با هر طلب تو به گوشه نگاهی ،مطلوب میشود معشوق همانا تمام مقصد سفر ماست از فقر به غنا ،از نقصان به کمال و چون به کمال اکنون برسیم ،باز خلایی دیگر در تو پدیدار شود و مطلوبی دیگر.تمام مطلوب محصول طلب انسان است و تمام معشوق حاصل رقص عاشق.انسان در عشق مسافر است اگر به عشق برسد و وصال را در تمامیتش واصل گردد ،دیگر زنده نیست،عاشق نیست که ماهیت عشق در سفر است ،و وجودش به طلب و جویندگی،معشوق اگر دست یافتنی باشد بالطبع ،عاشق در عشقی محدود به سکون رسیده است و عشق را در محدودیتهایی به حصر کشانده است .معشوق با نوای دل عاشق در رقص میشود و این رقص چون به سکون وصلت رسد؛نه عاشقی میماند و نه معشوقی و بی عشق،مسافر را سفری نیست و همه چیز در سکونی مرگبار به مرداب تعفن در تکرار و عادت خفته میشود.

معشوق نماد تمام تعریف و خواسته ی ما از حیات است و حیات یعنی جاری گشتن،سفر نمودن از منازل متعدد ،که هر منزل مقصود است و مبدا برای سفر دیگر به منزلی ورای این اکنون و در هر اکنون در لذت و اشتیاق از طربی که در جام فهم ،در ادراک و اندیشیدنی .برای شناخت هر انسانی کافی است نشان معشوق او را بجوییم ؛تمام طلبی که او را طالب و شیفته و شیدا ساخته است.عاشق همواره در طلب خویشتن است و خویشتن انسان همانا دو وجه است یکی ذات که در جاودانگی و حقیقت است و دیگری شخصیت که همواره در تغییر است و به طلب ذات در سفر.بدان که مرغ باغ ملکوتی و معشوق تو حوا یی که در عشقبازی با او ،در هم آمیخته و به مقامی میرسی که در حیرت این امواج زیبای آفرینش ،قبله گاه و  رو به قبله در نماز باشی.در طلب محبوبی که حب را آفرید محبوبت نمود .

رضا4/30 

+ نوشته شده توسط رضا در جمعه سی ام تیر ۱۳۹۶ و ساعت 20:8 |
رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 142 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1396 ساعت: 15:37