تسبیح و رقص

ساخت وبلاگ

غروب به آرامی میبرد هیاهوی شهر را به هوای دلتنگی،دلتنگی هایم پر میگشایند و در وداع خورشید به نرمی موسیقی نقره ای مهتاب؛ در نماز میشوند.الهی تو را که جستجو میشوم ،به خویش میرسم ،خود را که جستجو میکنم در حیرت همه مبهوت تو میشوم که در من همه خویشتنی.هیچ فراقی نیست که هر سوی رو به بی سویی توست .رحمانیت تو کره ای عظیم و نامحدود است که تمام موجودات ذره وار در حیطه ی آن به بر پا ساختن عالمی افراشته از علم خویش اند.مگر میشود راهی باشد و مقصدی جز تو.همه ی راه ها را مقصدی که راه آن است که مسیری باشد نه گردش دایره وار از تقلید تا تکرار،از نیستی تا نیستی.الهی من سراپا غرق نیازم و تو همه کرامت و رازی.من بنده و تو بنده نوازی.ریشه در تو و شاخه ها رو به برکت باران کلام تو گسترده که جهل مرا به باد دادن کلمه ها به علم و علم مرا به تعلیم معانی به یقین برسانی تا دریابم که بردار من در همراستایی با جریان خلقت تو بهره مند از تلاطم امواج دریایی است که اقیانوس های راز را در گرمای اشتیاق وصال به باران و ابر میرساند.

تمام آفرینش در حرکت است از نقص به کمال از نیاز به بی نیازی از نسبیت به مطلق بودن از پنهانی به بیان و از خفا به هویدایی و آشکاری .تمام آفرینش از مهربانی و لطافت و زیبایی لبریز است که خالق به زیبایی مطلق خویش نقشی جز زیبایی و رحمت را بر خود واجب ننموده است .پس بردارهای حرکت در جاده های زیبایی رو به آشکار ساختن حقیقت هست در بیان رازهای مانده در معنا .انسان در ذات خویش همه عشقو لطافت و نور است اگر چه ذهن و شخصیت وابسته به آگاهی، همچون حجابی در تلاش به حکومت بر این ذات نورانی و در حجاب بردن این خورشید تابان و گوهر گرانبهاست. و به جای فرمانبرداری و ابزار بودن در اندیشه ی حکومت و فرمانداری است ،اما جریان نور در ذات هستی خود حیات است که حیات در موجودی جاری است که در اثر بخشی و نور افشانی و مجرا بودن کلمه ها باشد زیرا که حیات تنها غریزه و حواس نیست که این دو در خدمت رسالتی گران است که نفس عشق را به ذرات خاک سپرد تا آدم در موجودیت به عاشقی خلق شود.

نیروی جاودانی که آفرینش بر آن سوار و به رقص و پایکوبی اند همانا ،تسبیح است که با برافراشتن بادبانهای ذکر،قایق موجودیت را از رود زمان به بی زمانی عشق میرساند ،همه چیز در طلب بیان و ظهور است و انسان چون به بیان نور باشد در همراستایی با این ذات خلقت ،از هم افزایی انرژی عظیمی برخوردار است که بقای اش در تغییر و هوشیاری و هویدایی و مجرایی کلمه ها و معانی است.و چون انسان در حیطه ی ذهن محدود خود به بازی با علم های ذخیره شده باشد و در تارهای عنکبوت علم خود به اسارت باشد ،در مقابل این آشکاری و تغییر ایستاده و بی شک در از دست دادن فرصتهای عاشقی به دام نفرت و حسرت است. دل را باید گشود تا بی نهایت در جاری گشتن از تو به نهایت برسد و در نهایت نماند که هر رکودی یعنی زوال و ممات .برای همراستایی با نور باید نور گشت.ساز دل را کوک ساخت به موسیقی تسبیح و دل را سپرد به دل داری که دل را ساخت و به مهر پرداخت و به عشق لایق عاشقی ساخت.که فرمود: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْکُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ

رضا 5/19

+ نوشته شده توسط رضا در پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۶ و ساعت 19:56 |
رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : تسبیح, نویسنده : jonunemehr بازدید : 170 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 11:06