حواس و اندیشه

ساخت وبلاگ

حواس،ابزاری است در خدمت انسان که به عنوان اندیشیدن و با بهره گیری از آن ،محیط پیرامون خود را متناسب با ارتعاش آن دریافت  کند و این دریافت را بفهمد ،و درک کند .ادراکی در محدوده ی فرکانس حواس.بی شک تمام حواس در محدوده ی کوچکی عمل میکند .ما در یک محدوده ی کوچک میبینیم،میشنویم،لمس میکنیم ،میچشیم و استشمام میکنیم.تمام دریافت های ما در یک بازه ی کوچک است .بی شک این حواس تنها یک ابزار است در خدمت انسان که به عنوان اندیشیدن محیط پیرامون را پایش نموده و به آن معنا بدهد و معناهای پنهان را در این عالم به مرحله ی ظهور برساند.حواس ،تنها یکی از ابزار درک محیط پیرامون است ،آن هم درک قسمتی کوچک که در حوزه ی ارتعاش حواس است .مهم این است که این ابزار انسان را هدایت نمیکنند بلکه انسان با بهره گیری از آنها تلاش میکند جهان ماده را بهتر بفهمد ،مانند دوربین و تلسکوپ و لوازم و سنسورهای متعدد که با استفاده از آنها تلاش میکنم ذرات بنیادی ریز تا دنیاهای بیرون و دور را شناسایی کنیم.

حواس در خدمت انسان است برای فهمیدن دنیای پیرامون و خلق معنا در این عالم،بی شک بدون تعقل و اندیشیدن این ابزار فاقد کارآیی است و همواره خلاقیت در طلب خلق چیزهایی جدید ی است که آماده ی شکل یافتن و پیدایش بودند.انسان ،در درونش گنج گرانبهایی به نام معرفت دارد که شناخت و اندیشیدن و درک را برای او فراهم میسازد او با سفر به عوالم خیال در شکل دادن به ناپیداهای پنهان ،بودنش را معنا میبخشد و حیات را در نقش های بی جان ،جاری میسازد.آنگاه که در محدوده ی حواس به اسارت باشیم بی شک در زندان تنگ و سرد و تاریکی در بند هستیم.حواس در خدمت معلوم ساختن عالم به علم در تغییر ماست .ابزاری در خدمت جریان رود اندیشه که همچون بذری با آبیاری این رود،از عمق خاک انتظار به اشتیاق میرویند.در اسارت حواس نباشیم در اسارت ابزار نباشیم .که همه چیز در خدمت انسان است و انسان بی نهایتی در جهت تجلی دادن به بیکرانی کلمه ها و معانی.

تمام آفرینش کتابی بزرگ است که کلمه های این کتاب سترگ موجودات هستند .هر کلمه را معنایی و هر جمله ای را مفهومی عظیم است.نقش هر کلمه بودن در جای خود درست در همان موقعیتی است که با قرار گرفتن در آن مجموع جملات ،دارای معنایی زیبا میشوند.دو کلمه ی یکسان نیست دو شعر مشابه وجود ندارد ،همچنان که امواج دریا شبیه هم به ساحل نمیزند رقص باد و دریا را .تفاوتها بی شک زیباترین شکل پیدایش است که در آن هر انسانی با درک منحصر بفرد بودن از خلقتش و بودنش لبریز سرور است و یقین پیدا میکند که خلقتش با معنا و برای مقصود مقدسی است که تنها این ظرفیت برای انجام آن رسالت در او نهاده گشته است و او تنها باید باشد تا در این بودن همچون چشمه ای گشوده گردد و روانی زلال آب حیات از او به جهان جاری و در عالم گسترده و حیات بخش باشد..هر انسان کلمه ای خاص است که با توجه به ظرفیت آن کلمه ،حامل معنایی خاص در محدوده ای مشخص است.این کلمه ها برای داوری هم و برای قضاوت کردن یکدیگر خلق نگشته اند که هر کلمه ای را رسالت، بیان خویشتن حقیقی است.

خود را مشاهده میشوم نه با نگاه پیش فرضها و بایدها و نبایدها،خود را به نظاره ام آنگونه که هست .در موقعیتی که مقیم است و در گذر .با علم به یافتن علم نمیروم ،تهی میشوم همچون ظروفی که در زیر نت های موسیقی باران ،گشوده گشته دربهایشان و باران را به ظرفیت خویش در عطش جان جاری میسازند.به مشاهده میشوم خود را آنچنان که هستم.اندیشه هایی که در من جاری است،مخلوق اندیشه بودن یا خالق اندیشه،مخلوق ابزار بودن یا خالق ابزار ،خود را به نظاره ام...محرابی که در آن پروانه ها پیله های سکون را رها کرده و به ترنم موسیقی نیایش در بال گشودن،ترانه ی پر باز کردن را به سرودن و خواندن میشود.

رضا 4/25

 

+ نوشته شده توسط رضا در سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۶ و ساعت 22:48 |
رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : حواس,اندیشه, نویسنده : jonunemehr بازدید : 138 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:56