پرستش

ساخت وبلاگ

 انسان در ذاتش پرستنده است،و این پرستش بواسطه ی ماهیت کامل نبودن ، مطلق نبودن و ساختار دو گانه آدمی است. اگر چه انسان در ذات بواسطه ی نفس حضرت حق و دمیدن روح در کمال و حقیقت و مطلق بودن است ،اما این خود حقیقی در حجا بها و یا بهتر بگوییم لایه های محافظ جسم که هم نقش نگاهبان و هم نقش عملگر را در حوزه ماده دارند فراموش میشود ؛و ابزار این خویش حقیقی، که همانا ذهن و غرایز و فکر و اندیشه به عنوان یک بانک اطلاعاتی است،در نقش خویشتن نمایان میشود و خویشتن حقیقی گم و ناپیدا در این لایه های تو در تو.پرستش ،میل به کمال گرایی است و این معنایی دیگر از عشق است ،که عشق در عاشق یک کاستی را نمایان میسازد ،کاستی عظیمی که او در معشوق تصور میکند و میابد .این کاستی دلیل اصلی میل به کمال است و کامل گشتن حال این میتواند تنها در حوزه غرایز باشد یا در حوزه ی حواس یا نه در حوزه روحی که قرارش را در جهت مبدا و دمنده ی خویش میابد. بت پرستی،علم پرستی،طبیعت پرستی ،خدا پرستی و..همه جلوه های متعددی از این میل به کمال و حس پرستش در انسان است.همه از یک نیاز فطری سرچشمه میگیرند،از یک ضرورت .انسان در پی تبعیت است .اسمش را برده بودن،عبودیت،بندگی و هر چیزی که بگذاریم .انسان در تبعیت و پیروی از قوه ای فراتر از خویشتنش در طلب آرامش و تعالی و کامل شدن است.لازم است تک به تک این جلوه ها و رنگها و رودهای متعدد برخاسته از چشمه ی میل به کمال یا پرستش و یا عبودیت شناخته شود زیرا همه چیز در ذات خود خیر محض است و این انسان است که با استفاده ی نابجا از ذاتی خیر ،آنرا به شر تبدیل میکند. بت پرستی در معنای دقیقش بیانگر این موضوع است که انسان، مخلوق خویش را بپرستد.انسان در شکل خلقتش ،شخصیتی دارد که با اراده و خواست اندیشه اش شکل میدهد و ذاتی که از حقیقت است .به زبان دیگر انسان ماهیت دو بعدی دارد.بعدی در ملکوت که خیال و معنا و معنویت و ارامش و اطمینان و...را جاری میسازد و بعدی در ماده که شامل غرایز و حواس و ذهن و اندیشه و..است.خویشتن حقیقی ما ؛مرغ ملکوتی است که بالهایش تسبیح و ذکر است و پر گشودنش در آسمان معنا.باقی همه ابزاری در خدمت این سجاده است که رو به توحید گسترده و در نیایش است.پس انسان در نگاهی مخلوق و در بعد دیگر، بواسطه ی ودیعه ی الهی و خواست حضرت احدیت ،خالق است.خالق شکل دادن به اندیشه هایی که او در ماهیت، نسبی بودن اش از حقیقت میفهمد و درک میکند. بت پرستی تنها مجسمه ساختن و پرستیدن نیست که انسان با پرستش باورها و فهم خود از خداوند ،و تاکید بر مطلق بودن و حقیقی بودن آن ،دچار نوع دیگری از بت پرستی میشود که پنهانتر از بت پرستی آشکار است.انسان علم را مبافریند با تمام نسبیت ها و تزلزلها و تغییراتش در طول زمان،انسان میاندیشد و با اندیشه هایش جهانی را خلق میکند که خاص خودش است ،انسان از خداوند بی انتها محدودیتی را خلق میکند تا بتواند آنرا بیان کند و این مخلوق خویش را میپرستد .تمامی اینها شکلی از بت پرستی است چون همواره عقل و ذهن و علم در تغییر انسان به خلق محدودیتی از نامحدود و نسبیتی از مطلق پرداخته است.آیا انسان بنده ی اندیشه است و یا خالق اندیشه؟ بت پرستها همواره تاکید بر این نکته دارند که حقیقت محض خود آنها هستند و خویشتن را به جای خداوند قرار میدهند اگر چه گاها این مهم را چنان ارام و در تکرار انجام میدهند که خودشان هم متوجه این بت پرستی نمیشوند.بت پرستها چیزی را خلق میکنند و خود را بنده ی آن قرار داده یعنی بنده مخلوق خویش .و به آن مخلوق مقامی بس رفیع و بلند اعطا میکنند در واقع این بت ها همه محصول انسانی است که ذاتا پرستش و عبودیت در او نهاده شده است و متاسفانه او به جای حرکت در جهت یکتایی و رو به سر منزل مقصود نمودن ،روی به مخلوق خویش و ابزار خود نموده و این سفره های مهمانی را خانه فرض میکند و سکنی میگزیند. چه باید کرد تا از بت پرستی به خدا پرستی برسیم ،از خود پرستی تا یکتا پرستی از نقصان به کمال ،چه باید کرد تا همواره عاشق بود زیرا که عشق درک نوعی حرکت است ،حرکت به کمال و این کمال تنها در جسمیت و غریزه و حواس نیست اگر چه تمامی این نهادها در انسان ضرورت داشته و در جای خویش نیکوست اما هیچ کدام نه هدف از خلقت او و نه مقام و در شان او و نه حقیقت و جاودانه است.خداوند آسمان را از خورشید و مهتاب و ستاره ها و باران و ابر و رنگین کمان و..نقاشی کرد تا رهروی در زمین راه به کمال را بیابد .با ایاک نعبده و ایا نستعین از منی که تصور میکنیم من است و در تغییر و نقصان و خلل است ،از کسانی که خود در نیاز و نقصانند دل بریده و رو به استعانت وجودی نماییم که در بی نیازی و بی بیانی و بی کلامی و در نتیجه بی محدودیتی ات. مخلوق خویش را نپرستیم،بدانیم که ما مرکز آفرینش نیستیم ،ما نقطه پرگار خلقت نیستیم .ما همواره در تهی بودنیم تا در اکنون به لبریز گشتن باشیم.ما بنده ی باورهایمان نیستیم .انگاه که مهربانی و شفقت و یاری به دیگران را سر لوحه ی کارها قرار داده و همواره در طلب فهم و رقص در موسیقی آگاهی بوده و در مرداب سکون به باتلاق تقلید و تکرار نباشیم .پنجره ی دل گشوده میشود و تو در جهان تنها ،کوچه های لیلا ببینی و در شاخه ها و درخته و زمین و خاک و دشت و کوه و نکاه ها همه جلوه های حقیقت را که در رنگها و شکلها جاری شده و وجودش فراتر از آن است که به شکلی محدود و در کلامی محبوس و به باوری در بند گردد..آنگاه که از من تهی شوی همواره در نمازی .گلدسته ای وجودت را صدای اذان پیوند میدهد با موسیقی خلقت و تو در تلاش اثبات خود نیستی ،تنها دریچه ای میشوی که نور را ...عشق را...آیه های قران رودها یی ست که پای هر بذر را مست قظره های حیات میسازد اگر اندیشه کنیم و در اندیشه نمانیم

رضا 3/19

+ نوشته شده توسط رضا در پنجشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۶ و ساعت 22:53 |
رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 122 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 11:23