عبودیت

ساخت وبلاگ

شاخه ها در نوازش خورشید و موسیقی باد و نت های رودی که از اعماق زمین میروید،سرشار میشوند از جوانه ها ، برگها ، شکوفه ها و میوه هایی که در دستان گشوده به رهگذران هدیه میدهد.پرنده ها، رقص پرواز را جشن میگیرند و آشیانه ها را صدای زندگی رنگی از حیات مینوازد.مهتاب و شب و کوچه های خلوت و دستانی که گشوده تا میوه های آسمانی را بچیند از درختان تسبیح و نماز .ذکر..ضربان انگشتان طلب است بر دربهای بسته ی دل،دل که گشوده شود ،ضربانش، همه موسیقی تسبیحی است که گام به گام مینوشاندت جام به جام.عقربه ی دلدادگی که رو به عشق تنظیم میشود،همه ی نفسهایت عطر نماز است و تو دریچه ای که نور مینشاند پای ذرات انتظار.

در مسیر شاخه ها به رقص میشوم با نوای زندگی که در برگها، ترانه ی زیبایی را میسراید .با خود میاندیشم که انسان در خلوت خود به عدم آگاهی مطلق میرسد.و این عدم آگاهی باعث ،ایجاد نیاز به پناهگاهی مطمئن در او میشود،تکیه گاهی که دلواپسی ها و آسیب پذیری هایش را، ستون خیمه ی زندگی باشد.انسان ذاتا نگوییم تمایل به برده بودن که تمایل به متکی بودن به چیزی دارد که هراسانی و حیرت او را از مرگ و وسعت آفرینش به یقین و آرامش برساند.هدفی برای بودنش باشد.هدفی که به حضورش در زمین معنا و ارزش بدهد.انسان به علم روی میاورد به دانش به غریزه ،به باورهایش ،به پذیرشهایش ،به وجودی متعال .

غریزه ها و حواس همچون ابزاری سودمند در اختیار انسان است تا محراب جسم اش را از گزندها و آسیبها در امان دارد و با استفاده از آنها، در دنیای ماده اثرگذار باشد و موثر .باورها و پذیرشها ،تنها مخلوق انسانی است که با خلق آن باورها ،جهان شخصی اش را میسازد؛ حال این جهان یا تقلیدی از جهان دیگران است که بد قواره و غیر بومی و غریبه است یا خود ساخته است ،که مخلوق پذیرش خود انسان است.غریزها به عنوان ابزاری سودمند در خدمت بقا و تولید نسل و عملکرد در عالم ماده هستند.علم و دانش تنها خط کشی است که بر اساس آن در حال اندازه گیری پدیده ها و پیرامون هستیم تا جهانی را که با آن روبرو هستیم درک کنیم و از این درک و فهم احساس آرامش و امنیت نماییم.علم و دانش مخلوق برداشت حواس و ذهن تحلیل گر ما از تصاویر وقایع ای است که در ارتعاش دریافت ما ،عمل مینماید.

انسان خالق خیالی است که در اندیشیدن او طراوتی از زیبایی و لطافت را جاری میسازد ،انسان مخلوق خدایی است که در ذات ،فراسوی کلمه ها ست .خدایی که در تجلی، وجود هر موجودی از اواست و هر مخلوقی ،کلمه های جاری از چشمه ی بی انتهای معنای او.انسان خالق اندیشه و علم و دانش ،انسان مخلوق دانایی و مطلق بودن و جاودانی است.انسان با ابزار غریزه و حواس اش در طلب جاری ساختن نور است تا با روان نمودن نور ،به حیات جاودانه برسد و در شهود تا نوشیدن جام های حقیقت.آنگاه که انسان مخلوق خالق است و دریچه ای میشود برای منظره ی نگاه او،همه در مستی و حقیقت و جاودانگی است .انسان آنگاه که بنده ی مخلوق خود میشود،غریزه و علم و دانش و حواس و..او را هدایت میکند در ناپایداری و تزلزل .او همیشه در عطش قرار و امنیت است و با آویختن به تارهای پوسیده ی مخلوق خود در اضطراب.

تفاوت است بین علمی که با تجربه و آزمون و محاسبه بدست میاد و با آزمایش عملی اثبات میشود با شهود و درکی که از سوختن "من " حاصل میشود تا در تهی بودن از هر غبار و فانی ،لبریز گردیم از جاودانگی و باقی .آنکس که از شراب شهود و معرفت بنوشد هیچگاه خود را مرکز نپندارد که همه هستی در رقص تسبیح است به گرد کعبه ی عشق.خدا حاریست و منهای او هیچ نیست که همه در او معنا میابد و او ..در ورای این همه و هیچ.

رضا 3/18

+ نوشته شده توسط رضا در چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۶ و ساعت 22:57 |
رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 11:23