طعم نگاه

ساخت وبلاگ

تصاویر تار میشود و نگاهم را، زلال شوری قطره ای میبرد تا خاطراتی که جا مانده در عبور زمان..گم میشود خیالم و در گذر از لا به لای مه غلیظ خاطرات دستان مهربانی میدرخشد و نوازشی بر گیسوانم ،سادگی دوست داشتن را بی هیچ کلامی به زیباترین وجه ممکن تصویر میکند.دلم میخواهد بگذرم از این رود زمان که جریان اش دور میسازد دستان مهربانی را با سردی دستان انتظارم..ماهی سیاه کوچکی میشوم و در خلاف مسیر رود میروم تا لبخندهای بی نقاب ،نگاه هایی که بذر عشق را در باغچه ی احساسم کاشت..میروم از خود تا او  در با او بودن میابم خودی را که در لطافت نفسهای اش حیات را عاشقانه آموخت..شعر نگاهش مرا عاشق ساخت و نرمی دستانش مرا سوار بر ابر....ابر دلم گریستن میخواهد....

سفرهای غریبانه مرا ،آشنایی آغوشت به رویش جوانه های دانش پیوند میزد،همواره کسی بود که بی انتظار مهربان بود ،بی دلیل نوازش میشد ،بی شرط در چشمان زیبای اش طلوع خورشید امید را میشد جشن گرفت..من اکنون در این قایق میروم با ناگزیر رود زمان و دل من جا مانده در رقص این رود به طواف حضور سپید موی، سپید ساز شبهای تنهایی.میبرد قایق مرا و حسرت نگاهم تهی تر از شاخه های پاییزی ،میلرزد از تهی دستانی که گرمای اش را خاک برد تا دوری یک قاب عکس یک خاطره...میاندیشم چگونه لحظه ها را بی او در بودن با او طی کردم..لبخند مهربان اش از ورای غبار زمان میاید بیرون که تو را انگونه که بودی که مرا انگونه که بودم...عشق بی شرط حاری میشود..پنجره را باران ابر دلتنگی میشوید از غبار..زمان شکافته میشود و مهربانی در قلبم جریان میابد ..حس میکنم او را که مهربانی طعم نگاه اوست

رضا7/29

+ نوشته شده توسط رضا در شنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۶ و ساعت 20:18 |
رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 2:32