دریافت

ساخت وبلاگ

وجود ،بستری از روح را بود در بی زمانی و بی مکانی ،همچون هوایی که در آن تنفس معنا میابد ،خوابی که در آن رویا تحقق میابد و اندیشیدنی که در آن اندیشه به ظهور میرسد،وجود به خلقتی شگرف گشت خلقتی از برترین های طیف ارتعاش هستی،خاک را فرمود که باشد ،دانه ای شکل یافت در تجسم آدم ،او دانه های موجودیت را ،از خیال به امکان کاشت و دانه های مخلوقات از او و در او و به سوی او به بیان رسیدند تا کلمات خالق را مخلوق ، رب را مربوب ، حب را محبوب،مطلوب را طالب ،نیاز را بی نیازی باشد ،انسان با داشته هایی از دل خاک به پیدایش رسید تا همچون کلمه هایی در دفتر هستی ،غزلهای حیات را در شعری زیبا به سرئدن باشد .

انسان برای بودن در ارتعاش زمین ،کالبدی از جنس بدن پوشید تا در این غلاف و محافظ به رسالت بودنش در پیدا نمودن ناپیداها باشد .انسان دارای دارایی های شد .دارایی او همانا جسم و عقل و مال و فرزند و ظاهر و...انسانها دارایی را میدانن ،اما انچه که هستند را کمتر کسی است که بداند.هیچ موجودی حز انسان نیست که از جهان و زمین استفاده میکند و اصلا ظبیعت و زمین و منظومه برای خلقت او آفریده شد برای بودن و حیات اش در ارتعاش ماده.و انسان تنها کسی است که میتواند زمین را نابود سازد..دارایی های خود را نابود سازد .انسان با تمام دارایی هایش تا به آنچه هست نرسد همواره در حال از بین بردن دارایی هاست .دارایی های ما تنها دارایی های ارزشمندی است اگر در خدمت آنچه که هستیم باشد.به جای دیدن دارایی خود را ببینیم...چگونه خود را ببینیم ...

حواس انسان همانا دارایی اوست، برای ظرف و قالب و کالبدی که بقای اش شرط اصلی حمل کلمه ها و بیان معناهاست اما علاوه بر حواس بیرونی حواس درونی است که معنا را اندیشه میکند و در بیان آن به اندیشیدن است.بودن فهم معنا و درک آنچه هستیم ،حواس بیرونی که نقش نمایش دهنده را دارند ،از کاربرد اصلی اشان به دور افتاده اند ،در هیاهوی امواج خروشان حواس بیرون  است که حواس درون نا پیدا میشود،گوش درون نمیشنود از بس که صدای زبان امواج بیرون در هیاهوهای بی ثمر در تولید نویز و اوهام است .انسان مرز بین درون و برون است .درونی  که بر دانایی مطلق به فهم معانی است و برونی که در ظرف کلمه ها به بیان است تا آنچه ناپیداست را به پیدایی برساند.دارایی های ما در خدما آنچه هستیم است و تا نفهمیم که چه هستیم دارایی های ما در زوال و نیستی  است.

کلمه ها همچون ظروفی است که حامل معانی است ومعانی از راهی عمیقتر به انسان تعلیم داده شد .القا شدن معانی از طریق کلمه ها .همچون مغناطیس نمود فلزات که با مالیدن اجسم یا قرار گرفتن در میدان مغناطیس ،ذرات آن در جهت مییدان قرار گرفته و ماهیت موجودیت آن تبدیل به مغناطیس میشود.این نوع آموختن بدین معناست که موجودیت انسان بر اساس کلمه ها و معانی ساخته شد یعنی انسان در موجودیت اش خود معنا و اندیشیدن است .و اگر از اندیشیدن و معنا به دور باشد در واقع از خود بیگانه گشته است و خود را فراموش کرده است .با فهم اینکه ما اندیشه هستیم..تمام دارایی ما در خدمت اندیشیدن قرار میگیرد و در میابیم که دانای مطلقی است که اندیشیدن ما در او به ظهور میرسد. آیه 37- فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم

رضا8/4

 

+ نوشته شده توسط رضا در جمعه پنجم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 20:35 |
رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jonunemehr بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 7 آبان 1396 ساعت: 10:19