رنج...مراقبه...شادی

ساخت وبلاگ

درختان روییده در پیچ و خم جاده ای که میرساند مرا به آغوش کوهستان و ترانه ی پرندگان و طراوت دلنشین حیات.شاخه های تهی و برگهای سوزنی شکل کاجهای سر سبز در تبادل موسیقی نور، با خورشید درخشان در نیایشهای عاشقانه ،زیبایی را در نگاه جان رقم میزدند.انگار فرشته ای از عالم خیال ایستاده رو به هماغوشی آفتاب و جنگل و کوه و در هماهنگی ساز شاخه ها و بستر کوه و نوازش نور ،در حال نواختن زیباترین تسبیح  عاشقانه است.تسبیحی سرشار از رقص نیاز و ناز ،از شور ساز و نوای آواز ..عاشقی در خواب شاخه ها ،رویای شکفتن جوانه ها را حاری ساخته است گویی سکوت ، برهنگی و تهی گشتن شاخه ها ،اولین گام برای رفتن به عمق اندیشه ی خواب زمستانی ست که زمستان فرصتی برای سفر به اعماق ریشه هاست ..تا در بهار شکوفا گردد شاخه ها و از درون هر شاخه ،هزاران برگ و شکوفه به آسمان گشوده گردد و عطر دلنشین مهربانی و لطافت را بیافشاند در هوای خیس بارانی...

همه چیز از باور آغاز میشود ،از پذیرش ،از ایمان به آنچه که احساس میکنیم.دنیای بیرون تنها بازتاب نوری است که در چشم ما ،اشکال و رنگهای مختلف را ایجاد میکند و گوشهای ما با شنیدن اصوات ،تنها نت هایی را میشنود که در آستانه ی شنوایی او قرار دارند .لامسه و چشایی تنها نرمی و زمختی و طعم ،پدیده های اطراف ما را اندازه گیری میکنند ،اما معیار ارزیاب تمام این داده ها ،سطح آگاهی است .ابتدا ذهن تمام این ورودیها را با معیارها  و چذیرشهای مبتنی بر باور سنجیده و نتیجه را به عنوان احساس خوشایند و یا ناخوشایند از طریق مغز و عقل صادر میکند .اگر تطابقی بین ورودیها و معیار باشد ،حس دلپذیر خوشی ایجاد شده و انسان احساس آرامش و شادی میکند .همواره ذهن به عنوان عامل اصلی در حال سنجیدن و اجازه ورود دادن به داده هایی است که در تطابق با فیلتر معیارها ی مبتنی بر پذیرشهاست در واقع پذیرشها ،درگاه ورودی ذهن را به عنوان یک مقایسه گر تشکیل داده اند که بالطبع تنها شکلی از ورودیها را که در ارتعاش ،باورهاست پذیرفته و یا به زبان دیگر ،پدیده ها و اتفاقات را آنگونه که باور دارد میبیند و احساس میکند.پس انسان همواره با ذهن اش و مبتنی بر باورها و پذیرشهای اش به جهان موجود پیرامون ،معنا و ادراک خاصی مبتنی بر باورهای اش بخشیده و حهان را مطابق با پیش فرضهای اش درک میکند .احساس خوشایند و ناخوشایند نتیجه تطابق ورودیها ا داشته هاست  که آنچه که دریافت میکند اگر در مغایرت با پیش فرضهای اش باشد حس ناخوشایند میشود و اگر تطابق داشته باشد حس خوشایند .پس ذهن همواره در حال تفسیر رخدادها ی پیرامون با معیارهاست و انجا که ناموفق میشود ،حس ناخوشایند بوجود میاید.

ایا ذهن بر ما حکومت میکند و ما همواره در اسارت آن تصویری هستیم که ذهن خلق میکند؟ بی شک فهم و ادراک ما از محیط پیرامون وابسته به حساسه های حواس و پذیرشها ی تعریف شده در ذهن است .حتی رویاهای ما مبتی بر نمادهایی است که در ذهن خود حک کرده و پذیرفته ایم .حال انسان در توانایی کنترل ذهن میتواند با خلق معیارهای مثبت یا منفی ،داده هایی را دریافت و ادراک کند که عالم او را میسازد و خلق میکند.در واقع این ذهن مساهده گر است که در قاب نظرگاه ذهن به تماشای حهان خاص خود پرداخته است.در خالت معمول ،سطح پذیرش مبتنی بر فرهنگ و سنت و باورها و قوانین جامعه ایست که انسان در ان زندگی میکند و آنها را خواه با تقلید یا با تحقیق پذیرفته است و مطابق با این پذیرش احساس ناخوشایند یا گناه و یا احساس خوشایند و یا صواب میکند.در علم مراقبه یا مدیتیشن ،عده ای معتقد هستند که باید ذهن را کنترل کرد و با اجرای دستورالعمل هایی مشخص از چشمه های نور و رویش شکوفه ها و صدای باران و رقص رنگها در واقع در حال تمرین دادن به ذهن هستند که فیلتر ورودی اش را طوری تنظیم کند که همواره از هر رخداد ،برداشتی مثبت و شادی آفرین داشته باشد .که این خود ،همانا تصویر پردازی ذهن است برای درک دنیای پیرامون آنگونه که من احساس شادی و شعف داشته باشم.

بی شک آگاهی و معیارهای پذیرش منتج از سطح فهم و اثر پذیر از سطح بلوغ آگاهی جامعه است .همچون انتقال کوانتومی اطلاعات یک اسپین در اسپین دیگر بدون ملاحظه ی زمان و مکان .حال این سطح آگاهی و ارتعاش منتج از سطح هوشیاری و در نتیحه توجه ما به بعدی از حیات است، که در تطابق با تعاریف مورد پذیرش ما قرار گرفته است و عالم ما را شکل میدهد اما همواره از ذهن به عنوان یک ابزار نام برده شده است حال چه این ابزار مطابق با شعف و شادی یا درد و زجر عمل کند .در هر دو حالت این ابزار ذهن است که معنای زندگی ما را خلق میکند .اما مراقبه  بی شک تنها به معنای تصویر سازی و با جبر و زور و فشار ساختن تصاویر و دیدن حهان انگونه که من میخواهد نیست .بلکه مراقبه مهلتی برای تهی گشتن است برای برهنه بودن، برای خالی شدن جام ادراک از پیش فرضها ،همچون شاخه های جنگل در پاییز  تهی تهی...تا در سفر به عمق خویشتن به ریشه های ذات که حقیقت است و در تهی گشتن ظرف اندیشه از باورها و پذیرشها ،مجالی باشد برای دریافت موسیقی حقیقت از ناکجا ابادی که همچون رود در تهی گشتن گودالها و دره ها به آن سمت جاری میگردد.در مراقبه،مهمتر از تصویر سازی و اجبار به شنیدن صوتها و دیدن رنگها در چشمان بسته ،تهی گشتن است از هر پیش فرضی.

مراقبه ای زیباست نماز که با موسیقی پرنده ها در بلنوای گلدسته ها آغاز میشود و در شستن غبار روزمرگی از کالبد جات ،گویی هر پیش داوری و پیش فرضی را برداشته و شسته و با خراب کردن هر تعریف و هر بتی که به اسم خدا ساخته ایم ،با جان ودل از پذیرشها رها میشویم و با تاکید بر نبودن هیچ بت ذهنی،بیرونی ،درونی تاکید مینماییم که تهی گشته ایم و خالی...قابی شده ایم بی تصویر،جامی از هر اندیشه تهی تا آن بی نهایت در ما نهایتی از شراب ناب آگاهی را انچنان که هست جاری سازد.در رقص عبودیت به نماز است که با ذکر و خواندن نام او ،خود را از نام ها و اسم ها رها کرده و در ایاک نعبده و ایاک نستعین ،کاملا تهی و خالی گشته ایم و آماده دریافت رودهب نور،نوری از جنس حقیقت نه توهم برافروختن شمعی در ذهن .آماده که گشتیم هدایت میکند،و هدایت را میپذیریم...خاموش میشویم تا او بسراید،سکوت میکنیم تا او بخواند،نیاز میشویم تا ناز حضوراش ،ساز موجودیت ما را به آواز حقیقت برساند تا شعف و شهود .

رنج یعنی خراب کردن پذیرشها و در نتیجه ویرانی عالمی که به علم خود ساخته ایم ،تهی کردن خود از تمام پذیرشها تا آگاهی در ما جایی برای حضور داشته باشد و با درک آن باز به تهی گشتن اش اقدام نماییم ،آنچه میاید و میرود از جنس حقیقت نیست و آنچه که همواره تا ابدیت موحود است خود حقیقت است زیرا حقیقت غالب بر زمان و مکان است.رنج یعنی پوست انداختن همچون مار و این پوست که رهای اش کرده تا پوست تازه بروید ،همانا جهانی است که خود ساخته ایم و در رها نمودن آن ،مهلتی به جهان تازه میدهیم تا در آن به ادراک و فهم برسیم.رنج با مرض های کالبدی و جسمانی متفاوت است که آنها ناشی از قوانین حاکم بر ماده و بقا و سلول و ذرات است .بی شک با به هم خوردن تعادل انسان در برقراری و بودن در مرکز ثقل سلامت که ناشی از تغذیه و روان و محیط و کهولت سن یا عمر مفید قطعات بدن است ،بیماری بوجود میاید و این رنج نیست ،تکه ای از زمانی است که اسم آنرا طول عمر گزاشته ایم و همچنین بیماریهای روانی و تنگدستی و فقر و..که همگی منتج از تلاش ما در عالم حواس و معیارهای ثابت در قوانین زندگی است .این دردها و آزردنها ناشی از تغییر در سطح فیزیکی و یا روانی انسان است که باعث دریافت داده های ناخوشایندی میگردد که لبخند ما را به اشک و طراوت ما را به غم تبدیل میکند .رنج اما از پیله های تنیده رسیدن به پر گشودن است.

شادی ،خالت گذرا و تصنعی قهقه های بی دلیل و گذرا و لبخندهای تصنعی نیست .شادی احساس رضایتی است که نتیجه ی تطابق دو پارامتر است . آنچه که هستیم با انچه که معیار ماست.قاضی و مشاهده گر بین این دو ،خود ما هستیم که نه اینیم و نه آن .زیرا که انچه که در ظهور است به تغییر و آنچه که میاید هم از تغییر است .ما اکرا شادی را نتیجه ی این خالات گذرا میدانیم در حالیکه شادی در خود آنکه ناظر و مشاهده گر است بوجود میاید .در مقام قاضی هنوز از ذهن و معیارها بویی و رنگی هست و اینها یعنی هنوز عریان و برهنه و در معنای حقیقی نیستم .اما در مقام مشاهده گر ،ما فقط ناظر تغییرات در ظهوری هستیک که در تلاش به نمایش  درآوردن ذاتی است که در نمایشی خلاصه نمیشود .در مقام مشاهده گر همیشه در جایگاه بی تغییر و کامل خود هستیم که همچون نقاشی در حال نقش زدن به بومهای سپیدی است که با خلق هر تصویر،خیالی از خود را به ظهور برساند بی شک این تصویر ،تمام او نخواهد بود و کاملترین خیال او نیز نخواهد بود.زیرا که او در هر ارتعاش و موقعیت دقیقا همانی است که باید باشد یعنی همان نقشی را نقاش میشود که باید نقاشی کند .یعنی او تنها مجری به تصویرو بیا کشیدن خیالی است که در اکنون او جاری ست و این خود شادی است.شادی نتیجه ی باور موثر بودن است ،درک زنده بودن ،فهم خالق بودن.چیزی به عنوان کامل و حقیقت و مطلق بودن برای انسانی که به عنوان موجود در حقیقت و مطلق بودن جاری و در تغییر است وجود ندارد.هیچ انسانی و هیچ موجودی ،وجود و خدا نمیشود زیرا همه و هیچ در اوست.پس ما همواره در کمال نسبی است که این کمال در تطابق با ادراک و افکار و اگاهی ما معنا میابد و مهم این است که بدانیم تمام انچه هستیم و انچه خواهیم بود تنها نقاشی های منی است که ریشه هایم در رحمانیت گسترده و به کن در عمل به رسالت هستم در حد توان و او تکلیفی منهای این توان به من واگذار ننموده است.

ذهن ..تنها ابزاری است در دست ما..ذهن خالق جهانی است که ما در حال ساختن و مصور کردن آن هستیم ،ذهن را اگر با تصویرهای دلخواه بسازیم دقیقیا در حال قدرت دادن به او برای خلق عالم خود هستیم ،مطابق با علم و باور خود.باور کنیم که مخلوق هیچگاه به مقام خالق یکتا بودن نمیرسیم ،باور کنیم که خدا نیستیم و در نتیجه ،ظهور ما در کمال و مطلق بودن نیست در عالیترین شکل موجودیت ما تلاش میکنیم که ابزاری باشیم برای حاری ساختن موسیقی احدیت در حیطه ی آفرینش ،نقاش نقش تحلی او باشیم در بوم حیات و این یعنی ذهن را..تهی سازیم از تصاویر از بت ها از پیش فرض ها...و بگذاریم قلمی گردیم که در دستان دانایی به نقاشی زیباترین نقش ممکن در آن موقعیت مشغول است و درک این به معنای شادی و شعف است .شادی عمیقی که بی لبخند حاری ست و بی قهقهه و نمایش در تمام ذرات ساکن .ما در ارتعاش الهی هستیم اگر در یابیم که ایاک نعبده ...و ایاک نستعین..تا تسلیم گردیم تهی شویم و او لبریزمان سازد که تنها اوست و اوست و در او همه و هیچ در رقص تغییر به نوای ذکر و تسبیح و نیایش

رضا9/10

 

+ نوشته شده توسط رضا در جمعه دهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 17:1 |

رقص زمین...
ما را در سایت رقص زمین دنبال می کنید

برچسب : رنجمراقبهشادی, نویسنده : jonunemehr بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 8:22